دلم میخواست پاککنی میداشتم که هرفکر آزاردهنده و بغضآلود را از ذهنم پاک میکرد.بچگی دلم میخواست جادوگر میبودم و با یک حرکت چوبدستیام، کلاه، خرگوش
ادامۀ مطلبدیشب پیج اینستاگرام یک دوست قدیمی را دیدم.خیلی تغییر کرده بود.دقیقا سراغ یادگیری همان کارهایی رفته بود که من هربار تلاش میکردم تا آن را
ادامۀ مطلبروزهایی که کلاس آنلاین دارم ساعت 07:45 بیدار میشوم با این که صبح خوابم برده باشد.به بیشتر موارد لیست کارهایم میرسم. ظهر که میشود انگار
ادامۀ مطلبدیشب بیت اول این شعر مدام در خوابم تکرار میشد: کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و
ادامۀ مطلبالان که نشستهام به نوشتن، خورشید هم در افقی دوردست به خون نشستهاست. تا قبل از این که جملۀ بالا را بنویسم، به نظرم نمیآمد
ادامۀ مطلبمدتی پیش خودم را غرق در دنیایی خیالی یافتم.داشتم برای خوب نبودن حالم در این دنیای خیالی غصه میخوردم.یعنی برای چیزی که وجود نداشت. همانجا
ادامۀ مطلباگر نمینویسم دلیلش نه کمبود وقت که نداشتن تمرکز کافی است.من معتقدم برای انجام هرکاری باید اول حضور داشت! و نوشتهای که نویسنده در آن
ادامۀ مطلباین نوشته را به مناسبت بازگشت عادت «تا لنگ ظهر خوابیدن» بازنشر میکنم:) باشد که بعد از خواندن دوبارهاش، باری دیگر سحرخیز شوم. «میزان خوابیدن»
ادامۀ مطلب«اشتباه فاحش و خطرناکی که در زندگی مرتکب میشویم، جستجوی بهشتی است که دوام بیاورد.» «عشقهای زودگذر ماندگار» یا به نظر من هوسهای زودگذری که
ادامۀ مطلبدیشب خواب دیدم که کتابدار کتابخانهٔ مدرسهای به من اجازۀ گشت و گذار میان کتابها را داده است.برایم عجیب بود چون روز روزش وقتی دبیرستانی
ادامۀ مطلب