خطاب به عشق

نشود فاش کسی آنچه میان من و تو ست
تا اشارات نظر نامهرسان من و تو ست
(هوشنگ ابتهاج)
میخواستم کتاب دیگری بخوانم و بعد در مورد این کتاب بنویسم اما نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.من هیچوقت چندکتاب یا فیلم را پشت سرهم نخواندهام و ندیدهام.همیشه به خودم فرصتی دادهام برای تعمق و زندگی کردن با چیزی که از آنها آموخته بودم.
مدتی میشد که در نخ «خطاب به عشق» بودم.کنجکاو برای این که ببینم مرسوی بیتفاوت «بیگانه» چگونه میتواند کاموی عاشقپیشه باشد.آنقدر از تصویری که با خواندن اولین واژههای این نامهها در ذهنم شکل گرفت، سرشار شدم که اشکهایم، بیوقفه تا چندنامه بعد که به خودم آمدم، گواه است.
مجموعهای عزیز که با تک تک نامههایش همذاتپنداری کردم و تمام آن حرفهایی که این سالها روی قلبم انباشته شده بود، حالا داشتم به قلم لطیف کامو میخواندم.چقدر احساس خوشبختی کردم که به زبان مادریام میتوانم این نامهها را بخوانم.زندگی برای من اگر اندک لحظاتی تسلیبخش داشته باشد، بیشک شنیدن فریاد دردی مشترک از دوردستها است.
رمانی است که عاشقان حقیقی آن را نگاشتهاند و نه یک نویسنده.بدون هیچ تصوری از این که آیندگان، در عصر ارتباطات، با آن انس میگیرند و دلشان برای نامهنگاری تنگ میشود.
این کتاب را میخوانی و میبینی اکثر روابط امروزی یک آلبر کامو و البته ماریا کاسارس کم دارند.
احساس با شکلکها و بوسههای قلابی عجین شده است و سخت میشود ابتذال علاقه را در عصری که پیشینۀ گفتگوهای عاشقانه با یک اشارۀ انگشت پاک میشود، مانع شد.
پریسا فوجی