مثل خون در رگهای من
در مقایسه با «خطاب به عشق»، «مثل خون در رگهای من» یک چیز محسوسی کم داشت و آن نامههای آیدا بود.
آیدا را فقط در آینهٔ نامههای احمد میتوان دید
نه به عنوان یک شخصیت مستقل با افکار و احساس مختص به خودش.
من با خطاب به عشق خیلی خیلی بیشتر همذات پنداری (حال) کردم?
یک دلیلش همین بود که در جریان گفتگویی قرار گرفتم
که طی آن جنبههایی از شخصیت هردونفر را شناختم.
❌
به نظر من صرفا برای سرگرمی و خواندن یک عاشقانه، این کتاب را نخوانید!
یعنی هیچ کتاب عاشقانهٔ دیگری هم نخوانید!
برشهای احساسی از هزاران کتاب و شعر را در نت میشود پیدا کرد.
❌وقتی سراغ کتاب عاشقانه بروید که بخواهید بشناسید! خودتان را، دیگری را.
از کل کتاب، این پاراگراف چشمم را گرفت:
?چرا احمد برای آیدا نامه مینوشت؟
«بگذار قبلا برایت بگویم که من، با نوشتن این نامهها، کوششم متوجه این نکته است که وسیلهای برای بهتر شناختن یکدیگر به دست داده باشم زیرا متأسفانه نمیتوانیم ساعات زیادی را در کنار یکدیگر بگذرانیم و جای نهایت تأسف است که ساعات کوتاه دیدارمان هم فقط به دوچیز صرف میشود:
کوشش من برای به حرف آوردن تو و اصرار تو و پافشاری تو و سعی تو برای این که ساکت بمانی و چیزی نگویی!»
پریسا فوجی
تیرماه۱۳۹۹